در زندگی برای هر آدمی ،
از یک روز ،
از یک جا ،
از یک نفر به بعد
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست ...
نه روزها، نه رنگ ها، نه آدم ها ...
بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב
رهـایمـ کــرב...
"او" رفـتـــ...
و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے
بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ
گـذاشـتـــہ امــ
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
می دانم که از هم دوریم و میانمان فاصله است. میدانم بین من و تو دیواریست به بلندای آسمان اما برای با هم بودن نیازی در کنار هم بودن نیست تو یادم کنی و نکنی من به یادت هستم.همانقدر که دلهایمان پیش هم باشد کافیست.بگذار فاصله ها خود را به این جدایی ها دلخوش کنند وقتی دلهایمان با هم است خیالی نیست.
هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه آن درختی که تو را دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
حـــیف کـه حوصـلــه مےخــوا هَد...
...حـــرف زدن از چیز هایی کــه حوصــلـه مےخـــوا هد...
وگــــرنـه مے گـُـفتـَــم...
خـــورشیدی کـه در کــهکِشانِ مَــن مےسـوخــت...
...سوخــــت...
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
اسمهای مجازی...
تصویرهای مجازی...
مشخصات مجازی...
و دربین این همه چیزهای مجازی...
تنها یک چیز واقعیت دارد...
" تنهایی من و تو "
دیگر صاف راه نمیروم....
مهم نیست بگویند : سالم نیستم!
مهم این است
کـــــــــــــــــــــــــه....
همه میدانند
غـــــم تنهایی
کمرم را خم کرده ...!
درست
مثل وقتی که عاشقت شدم
باران می بارد،
فکر کنم
دوباره کسی
عاشقت شده...
میدانم! کار داری
سرت شلوغ است
میدانم..
اما اینکه موقع خواب...
روی تخت... چند ثانیه،...
فقط لحظه ای به ذهنت خطور کند...
که یک جایی... کسی...روی تختش...
موقع خوابش ....
برای " تو " اشک میریزد
همین هم برای من کافیست...
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ...
بالاي قــبر خود نشــستـه ام
زار مـيـــــــــــــــزنـــــم :
چـ ــرا هر روز مـرا مـي کشيد ولـي خاکم نمـ ــيکنيد !!!!
همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!
گفتم:می دونم!
گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!
گفتم: می دونم!
گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !
… گفتم:می دونم!
گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!
گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم
گاهـی آرزو میکـنم ...
کـاش هـرگـز نـمیدیـدمـت تا امـروز غــم نـدیدنـت را بخورم!!!
کـاش لبـخـندهایـت آن قـدر زیبا نبـود کـه امـروز آرزوی دیـدن یـک لحـظه فـقط یک
لحـظه از لبخـندهای آرامـش بخـشت را داشته باشم!
کـاش چشـمان معـصومـت بـه چشمانـم خیـره نمیشـد تا امـروز چشـمان مـن به یـاد
آن لحـظه بـهانه گـیرند و اشـک بـریزنـد!
کـاش مهـربانیـت را حـس نـکرده بـودم تـا امـروز محتـاج نـگاه مهـربانـت باشم!
کـاش نـمیدانسـتی کـه چـقدر دوستـت دارم تـا امـروز با خـود نگـویم :
"چـرا؟ او که میـدانسـت چـقدر دوستـش دارم"!!
بـﮧ خـבا بـگو : خط ونشـاטּ دوزخش را بـرایـم نڪـشـב...
جهـنم تر از نبـوבنت جـایی را سـراغ نـבارم ...
برای بودن
گاهی لازم است که نباشی !
شاید نبودنت، بودنت را به خاطر آورد...
اما دور نباش...
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد...
فراموشی همان نزدیکی هاست!
چرا ساکت نمی شوی؟؟؟
صدای نفس هایت...
در اغوش او....
از این راه دور هم ازارم میدهد ....
لعنتی...ارامتر نفس نفس بزن...
ماله من نباشـــــــی؟؟؟
هیــــــــــــــــس....
تو ماله منی....
همین....
باره اخرت باشه که می خوای زندگیمو ازم بگیری....
بــــه ســـلامتـــي اونــــــايي که جــــــرئت دارن وميـــگـــن:
ديـــگـــه نمـــيخـــوامـــت!
نه اونـــــايـــــي کــــــه ميگـــن: ميــــــدوني تــــــو لايـــق بهـــتراز مـــنـــي...
شب خوابیدی رو تختت..
هی غلت می خوری!!
بعد گوشیو برمیداری و مینویسی:
" خوابم نمیبره"
سرد میشی...
بغض میکنی...
میبینی هیچ کسی رو نداری ک این رو واسش بفرستی..
تنهــــــایی سخته
خدا
هر شب معجزه میکند
وقتی قلب من در آغوش تو
از تپش نمی ایستد
وقتی آرام خودم را جا میدهم
میان بازوانتدنیا آن قدر کوچک میشود که میتوان
عالم را با یک بوسه کشت...
بگذار بگویند خسیسم
من
دوستت دارم هایم را
الکی خرج نمیکنم
جز برای مهربانی خودت . . .
به جای خیالت ...
خودت رو در آغوش بگیرم و بگم:
" صبحت بخیر عشقــــم"
چـه کــار بــه حـرفـ ــــ مـردم دارم
زنـدگــی مـن همیــن استــ ــــ ...
شبـ ـــ کـه می شـود
روی تــختم دراز میــــــکشمـــ ...
عـاشقـانه ای مـی نـویســـم ...
خیـــره مـی شــوم بـه عکســتــ ـــــ
و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم
مگــر مـی شــود تــو را دوستــ ـــ نـداشـتــ ـــــ ...!!
وقــتــﮯ مـهـربـانـیــﭟ از دور
اینـﻖـدر نــزدیـــڪ اسـت
حس میــــڪـنــم
جــغــرافــیــا
یـــڪ 【 دروغ 】 تـاریـخـیـسـت . . .
گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من وعشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبی است ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خود باشم آن وقت
جز عشق تو در خاطره من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسود دل من مسأله ای نیست
چقـــــــــدر خوشحـال بود شیطـان
وقتـــــی سیبــــــــ را چیــــــدم
گمـــان می کـــــــــرد فریبــــــــــــ داده استــــــــ مـــــــــرا...
نمی دانستـــــــ تـــو پرسیــــده بـــودی؛
مــــــــرا بیشتـــــــــر دوســـــت داری یا مــــــــاندن در بهشــــت را...؟
درد یعنی....
اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...
از اونیکه دوسش داره برات بگه...
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا ...!
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد...
او راحت از من گذشت
اگر خدا هم راحت از او بگذرد ،
قیامــت را مـــــــن به پا میکنم...!
فقط یه خواهش دارم . . !
یه روزی . . !
یه جایی . . !
بغل یه غریبه . . !
مسته مست . . !
تو صاحب ِ آرزویـــــم باشی کــه ...
دنبال “مخاطب خاص” نوشته هایم نباش !
ارزش “خاص بودن” را نداشت . . .
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….
دنیای زیبایی که درون آنم
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!